دوباره شب شد و من به دنبال بهانه اي مي گردم ،
تا سراغي از تو بگيرم ..
دلتنگيها و غصه هايم را همه پشت سر جا گذاشته ام ،
تا وقتي کنار تو هستم بي هيچ دغدغه اي آرام بگيرم ..
امشب آغوشت را به من هديه داده اي ،
و من عاشقانه تو را بغل کرده ام ..
آنقدر در نگاه مست من خيره شده اي ،
که بارها بوسه را بر لبان سرخت فرود آورده ام ..
امشب مانند شبهاي گذشته نيست ،
که پر بود از اشک و آه و هراس از تنهايي ..
ماندگار مي ماند و مي دانم رويا نيست ،
تا ميان لحظه هايم پابرجا بماند در اين اوج بي وفايي ..
امشب همه چيز به من نزديکتر شده ،
امواج نور ماه ، حتي دستان گرم تو ..
و چه عجيب ! که از من فراري شده ،
بي تابي و بيقراري ، حتي دلتنگي تو ..
خوب مي دانی که امشب شب عاشقانه من و توست ،
شب شعر ، غزل و دلدادگي من و توست ..
مي بيني ! فاصله ميان ما ،
به اندازه صداي نفسهاي من و توست ...
برچسب : نویسنده : besure بازدید : 115